سلام دوستان
سال نو بهتون تبریک میگم و روزهای خوب براتوت آرزو میکنم
مدتی میشد که آپ نبودم
شرمنده اصن وقتشو نمیکردم دلم میخواست بیام فرصت نمیشد
فکر میکردم سال جدید تو همین روزای اول سال برام اتفاقای خوب بیفته با توجه به برخورد چنار تصور میکردم چنار بعد عید میخواد صحبت کنه تو دلم کلی خوشحال و مشعوف بودم برای خودم اینطوری حلاجی میکردم که تو عید وقت نمیکنه شاید مسافرت میرن ...میگفتم حالا مهم نیست اینوره عید یا اونوره عید مهم اینه که قسمت بشه کلی رویاپردازی میکردم راجبه خواستگاری و بله برون اینا.
همه چیز تموم شد درست دو روز مونده بود به آخر سال و شروع سال جدید .سال جدیدی که میتونست خوب باشه و منو به زندگی امیدوار کنه.
اما چی بگم چی بگم
سخت دلتنگشم
حتی نمیتونم دیگه ببینمش
حتی همون دلخوشیه کوچیکم از دست دادم
lkمن رفتم از اون محل کار.من رفتم به ااجبار رفتم با دل شکسته رفتم محل کارمو با گریه ترک کردم.
نمیتونم نمیتونم نمیتونم بدون عشق به زندگی ادامه بدم
درست چند روز قبله عید یعنی هون روز چهارشمبه سوری این اتفاق تلخ این جدایی افتاد
هیچ وقت اون روز تلخ فراموش نمیکنم هیچ وقت حتی یه درصدم فکرشو نمیکردم جدایی بینمون بیفته من داغون شدم نابود شدم زندگی من از همون روز آخری که محل کارمو ترک کردم تتموم شد من دیگه احساس ندارم من دیگه خوشحال نیستم من دیگه زندگی نمیکنم تنها دلیلم برای زندگی از بین رفت
داشتم میمردم
فکر اینکه ریگه نمیتونم ببینمش
داره دیوونم میکنه